بسم الله...
آخرین دختر خانواده اى که در انتظار پسر بود. و محمد مى داند که دست تقدیر با او چه مى کند. و فاطمه نیز مى داند که کیست! آرى در این مکتب، این چنین انقلاب مى کنند. در این مذهب، این چنین زن را آزاد مى کنند.
و مگر نه این مذهب، مذهب ابراهیم است واینان وارثان اویند؟
هیچ جسدى را حق ندارند که در مسجد دفن کنند. و بزرگترین مسجد زمین مسجدالحرام است، کعبه. این خانه اى که حرم خداست و حریم خداست، قبله همه سجده ها، خانه اى که به فرمان او و بدست ابراهیم بزرگ برپا شده است و خانه اى که پیامبر بزرگ اسلام افتخارش و رسالتش آزاد کردن این خانه آزاد است و طواف برگرد آن و سجده به سوى آن. همه پیامبران بزرگ تاریخ خادم این خانه اند، اما هیچ پیامبرى حق ندارد در اینجا دفن شود. ابراهیم آنرا بنا کرد و مدفنش آنجانیست و محمد(ص) آنرا آزاد کرد و مدفنش آنجانیست.
در طول تاریخ بشریت، تنها و تنها یک تن از چنین شرفى برخوردار است، خداى اسلام از نوع انسان یکى را برگزید تا در خانه خاص خویش، در کعبه دفن شود. کى؟
یک زن، یک کنیز، هاجر.
خدا به ابراهیم فرمان مى دهد که بزرگترین پرستشگاه انسان را - خانه مرا- کنار خانه این زن بنا کن. و بشریت، همیشه باید برگرد خانه هاجر طواف کند.
خداى ابراهیم، سرباز گمنامش را ازمیان این امت بزرگ، یک زن انتخاب مى کند، یک مادر آن هم یک کنیز. یعنى موجودى که در نظام هاى بشرى از هر فخرى عارى بوده است. آرى، در این مکتب این چنین انقلاب مى کنند. در این مذهب این چنین زن را آزاد مى سازند. این تجلیل از مقام زن است.
و اکنون باز خداى ابراهیم فاطمه را انتخاب کرده است. با فاطمه، دختر ، به عنوان وارث مفاخر خاندان خویش، و صاحب ارزشهاى نیاکان و ادامه شجره تبار واعتبار پدر، جانشین پسر مى شود. در جامعه اى که ننگ دختر بودن را تنها زنده به گور کردنش پاک مى کرد و بهترین دامادى که هر پدرى آرزو مى کرد نامش قبر بود. و محمد مى دانست که دست تقدیر با او چه کرده است. و فاطمه نیز مى دانست که کیست. این است که تاریخ از رفتار محمد با دختر کوچکش فاطمه در شگفت است و از نوع سخن گفتنش با او و ستایش هاى غیر عادى اش از او.
خانه فاطمه و خانه محمد کنار هم است. فاطمه تنها کسى است که با همسرش على در مسجد پیامبر، با او هم خانه اند، این دو خانه را یک خلوت دو مترى از هم جدا می کند و دو پنجره روبروى هم، خانه محمد و فاطمه را به هم باز مى کند. هر صبح پدر دریچه را مى گشاید و به دختر کوچکش سلام می دهد هرگاه به سفر مى رود، در خانه فاطمه را مى زند و از او خداحافظى مى کند، فاطمه آخرین کسى است که از او وداع مى کند، و هرگاه از سفر باز مى گردد، فاطمه اولین کسى است که به سراغش مى رود، در خانه فاطمه را مى زند و حال اورا مى پرسد. در برخى متون تاریخى تصریح دارد که : پیغمبر چهره و دو دست فاطمه را بوسه مى داد .
اینگونه رفتار بشتر از تحبیب و نوازش دخترى از جانب پدر مهربانش معنى دارد. پدرى دست دختر را مى بوسد ، آنهم دختر کوچکش را . چنین رفتارى در چنان محیطى یک ضربه انقلابى بر خانواده ها و روابط غیر انسانى محیط بوده است.
پیغمبر اسلام دست فاطمه را مى بوسد . چنین رفتارى را به عظمت شگفت فاطمه مى گشاید و بالاخره چنین رفتارى از جانب پیغمبر به همه انسانها و انسانهاى همیشه مى آموزد که از عادات و اوهام تاریخى و سنتى نجات یابند، به مرد مى آموزد که از عادات و اوهام تاریخى وسنتى نجات یابند، به مرد مى آموزد که ازتحت جبروت و جباریت خشن و فرعونیش در برابر زن فرود آید و به زن اشاره مى کند که از پستى و حقارت قدیم و جدیدش که تنها ملعبه زندگى باشد، به قله بلند شکوه و حشمت انسانى فراز آید!
"قسمتی از کتاب فاطمه فاطمه است"
کلمات کلیدی: