[ و روایت شده است که امام علیه السلام کمتر به منبر مى‏نشست که پیش از خطبه نگوید : ] مردم از خدا بترسید که هیچ انسانى بیهوده آفریده نگردیده تا به بازى پردازد ، و او را وا ننهاده‏اند تا خود را سرگرم بى‏فایدت سازد ، و دنیایى که خود را در دیده او زیبا داشته جایگزین آخرتى نشود که آن را زشت انگاشته ، و فریفته‏اى که از دنیا به بالاترین مقصود نایل گردیده چون کسى نیست که از آخرت به کمترین نصیب رسیده . [نهج البلاغه]
زندان دل
 
من کجا؟یار کجا؟

بسم الله...

سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز / نقش مستوری من نقش بر آب است هنوز
به طرب حمل مکن سرخی رویم که ز هجر / قلب آکنده ز غم،دیده پر آب است هنوز
من کجا؟یار کجا؟طالع بیدار کجا؟ / من اسیر غم او،بخت به خواب است هنوز
دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود / لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز
سخت من طالب دیدار و تو غایب ز نظر / ز آتش هجر تو این قلب کباب است هنوز
همچو یک قطره آبیم به دریای جهان / زندگی زود گذر،همچو حباب است هنوز
"ناصر"از عشق تو آموخت سخن گفتن را / زین سبب گفته او گوهر ناب است هنوز

 

این شعر از حضرت آیت الله مکارمه!

البته به هراحتی می تونم به جای خودم جا بزنمش(با توجه ب ه"ناصر" آخرش)!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط من 90/12/5:: 8:23 عصر     |     () نظر

ساخت کد موزیک آنلاین

windowlessVideowindowlessVideoabsmiddle